مهدیمهدی، تا این لحظه: 16 سال و 23 روز سن داره

مهدي نفس ما

ازمسابقه استخر تا سفر شمال

چهارشنبه 28 مرداد : امروز بعد از 2 ماه آموزش شنا قرار بود مسابقه ای بین بچه ها برگزار بشه.توی این 2 ماه خیلی از استخر رفتن استقبال کردی و روزهای زوج مه برای آموزش میرفتی کلی خوشحال بودی.صبح چهرشنبه همش بهم میگفتی مامان برام دعا کن که مسابقه رو ببرم.ساعت 2 تا 3:30 تلیم استخر بود و پدر و مادر ها هم باید میومدن. البته توی این چند روز اداره خیلی مشکل داشتم و قرار بود زیر نظر معاونتی ببریم که فوق العاده از لحاظ ساعت کاری در فشار بودم. خلاصه با کلی نگرانی ساعت 2:30 مرخصی گرفتم و اومدم سمت استخر توی همین حین هم بابا کلی به موبایلم زنگ میزد ولی متاسفانه من متوجه نشده بودم .چون قرار نبود باهم بیاییم ولی خداروشکر تونسته بود کاراشو ردیف کنه و بعد...
31 مرداد 1394

کلاس های تابستانی

94/4/1 از امروز کلاس های چرتکه و رباتیک توی مدرسه شروع میشه.و بعد از یک ماهی که فاصله توی کلاسها افتاده بود باید میرفتی و این کمی برات سخت بود به خصوص که امتحان نصفه نیمه چرتکه رو که ترم قبل خراب کرده بودی قرار بود ازت دوباره بگیرن.ساعت 8:30 بود که به مدرسه رسیدیم.و اولین نفر مابودیم.ساعت 12 هم قرار شد با آژانس برگردی مهد کودک که بابت این خوشحالیت دوچندان بود چون از امروز کلاس های استخر (آموزشی شنا) هم به مدت دوماه (روزهای شنبه و دوشنبه و چهارشنبه) ازساعت 2 تا3:30 قرار بود شروع بشه.از دیشب وسایلت هم آماده کرده بودی و صبح همش می گفتی من امروز چقدر کاردارم... کلاس های دیگه ای که تو تابستون ثبت نامت کردم:نقاشی و سفال و شطرنج بود که واقعا ...
1 تير 1394

جشن الفبا

صبح روز چهارشنبه 20 خرداد امروز قراره جشن الفبا ازساعت 9تا 12 تومدرسه برگزار بشه.وتو بعد ازحدود 4 هفته می خواستی دوستات و خانممعلمت روببینی .خیلی خوشحال بودی .روز آخری که ازمدرسه به مهد برگشتی ومن اومدم دنبالت تاخونه گریه می کردی ومنم درحالی که پشت فرمون بودم ونمی تونستم نوازشت کنم سعی کردم کمی باحرفام دلداریت بدم.البته نمی دونستم چی بهت بگم که آرومتر بشی فقط بهت می گفتم روز جشن الفبا دوستاتو می بینی و ازاون مهمتر اینکه بعد از تعطیلات تابستون هم بازبه مدرسه میری و با بچه ها خواهی بود. صبح با هم اومدیم ادارهو ساعت 9:25 که مرخصی گرفتم
23 خرداد 1394
1