امتحانات و گرفتن کارنامه
آذر 93
آبان 93
پنج شنبه 1 آبان از طرف اداره بن 10 درصد تخفیف شهر فرش رو گرفته بودیم که تا 2 ابان بیشتر اعتبار نداشت برای همین رفتیم اونجا که فرش اتاق شما و پذیرایی و.. رو بگیریم ساعت 12 شهرفرش بودیم &n...
مهر93
93/7/1سه شنبه روز اول مهر اولین روز پاییز &nb...
سفر به آستارا و سرعین
قرار شد من و بابا سه شنبه و چهارشنبه مرخصی بگیریم و بریم یه سفر 4 روزه ... صبح زود از خواب بیدار شدم و شروع کردم به جمع کردن وسایل . البته بدلیل یه مساله شخصی خیلی ناراحت بودم و دلم می خواست این سفرو کنسل کنم ولی چون از قبل برنامه ریزی کرده بودیم نمی شد .بعداز جمع کردن وسایل ساعت 8:30 را افتادیم توی راه اصلا حوصله نداشتم ولی چون نمی خواستم به شما بد بگذره سعی کردم خودود جمع و جور کنم .توی مجیل کلی آسیاب بادی دیدیم که می گفتی مثل فرفره میمونن و بابا برات توضیح داد که اینها برای تولید برق هستن در ضمن از دیدن گاو وگوسفندهای کنار جاده خوشحال میشدین و میخندیدین. ...
نویسنده :
نسرين
11:23
یه سورپرایز
یه سورپرایز 28 فردوین 93 قبل از ظهر ساعت 11 بابا زنگ زد که با دوستش می خوان برن برای خرید دوچرخه برای تو و مهتا . البته دیروز حرفش بود برن ولی چون بابا جلسه داشت موکول شد به همین امروز . حالا داریم نقشه می کشیم چجوری غافلگیرتون بکنیم . و در همون حال هم عکس ازتون بگیریم .نمی دونم موفق می شم یا نه. بعد از ظهر چون باید شیفت میموندم دوتاتون رو آوردم اداره و ساعت 5:30 با هزار خواهش و التماس (چون دوست داشتین توی اداره بازی کنید ) با آژانس برگشتیم خونه و بابا چون جلسه داشت واز طرفه ...
نویسنده :
نسرين
10:14
پیش دبستانی
پسرکم می خوام برات خاطرات این دوران رو برات بنویسم تا وقتی بزرگ شدی برای بچه خودت بتونی تعریف کنی از اول برات می گم :دلم می خواست پیش دبستانی رو توی مدرسه بگذرونی اما به خاطر مهتا (که قرار بود از 22 ماهگی مهد بره ) و اینکه اونجا تنها نباشه من و بابایی تصمیم گرفتیم که باهم یکجا باشید اوایل تابستون بود که متوجه شدیم مهد وپیش دبستانی جدیدی نزدیک خونمون (میدان امامت کوچه امام حسن مجتبی مهد و پیش دبستانی نبوغ (عصر کوچولوها)تلفن :) تاسیس شده همگی رفتیم تا از نزدیک اونجا رو ببینیم یه ساختان قدیمی 3 طبقه و چون برخورد مدیر مهد :خانم بهرامی خوب بود تقریبا خوشمون اومد قرار شد بعا ثبت نام کنیم .روز 31 شهریور بهت گفتم بریم تا با محیط آشنا باشی و...
مهمانی و سفرهاو تفریحات 93
پنجشنبه 28 فروردین قرار بود بریم عیددیدنی خونه عمومحمد , البته چون بابا سرکار بود و ساعت 8 شب اومد خونه کمی دیروقت شد از طرف دیگه عمو وزن عمو طاهره می خواستند مارو سورپرایز کنند و بعد از عیددیدنی بریم رستوران شاندیز توی پارک وی .چون دیروقت شده بود قرار شد ما بریم دنبال عمه فاطمه و همه با هم مستقیم بریم رستوران. تو ومهتا خیلی توی ماشین اذیتم کردین .تو همش با کفشت (کفش نو) مشکل داشتی و یه ریز بهانه می گرفتی و مهتا هم بیتابی می کرد ولی بقیه شب رو بچه خوب و مودبی بودی شهربازی امیر مهدی در حال موتورسواری ...