مهدیمهدی، تا این لحظه: 16 سال و 27 روز سن داره

مهدي نفس ما

آبان 93

                                                            پنج شنبه 1 آبان                از طرف اداره  بن 10 درصد تخفیف شهر فرش رو گرفته بودیم که تا 2 ابان بیشتر اعتبار نداشت برای همین رفتیم اونجا که فرش اتاق شما و پذیرایی و.. رو بگیریم ساعت 12 شهرفرش بودیم               &n...
24 شهريور 1393

مهر93

93/7/1سه شنبه                                           روز اول مهر                          اولین روز پاییز                            &nb...
24 شهريور 1393

سفر به آستارا و سرعین

قرار شد من و بابا سه شنبه و چهارشنبه مرخصی بگیریم و بریم یه سفر 4 روزه ... صبح زود از خواب بیدار شدم و شروع کردم به جمع کردن وسایل . البته بدلیل یه مساله شخصی خیلی ناراحت بودم و دلم می خواست این سفرو کنسل کنم ولی چون از قبل برنامه ریزی کرده بودیم نمی شد .بعداز جمع کردن وسایل ساعت 8:30 را افتادیم توی راه اصلا حوصله نداشتم ولی چون نمی خواستم به شما بد بگذره سعی کردم خودود جمع و جور کنم .توی مجیل کلی آسیاب بادی دیدیم که می گفتی مثل فرفره میمونن و بابا برات توضیح داد که اینها برای تولید برق هستن در ضمن از دیدن گاو  وگوسفندهای کنار جاده خوشحال میشدین و میخندیدین.  ...
3 شهريور 1393

یه سورپرایز

               یه سورپرایز 28 فردوین 93 قبل از ظهر ساعت 11 بابا زنگ زد که با دوستش می خوان برن برای خرید دوچرخه برای تو و مهتا . البته دیروز حرفش بود برن ولی چون بابا جلسه داشت موکول شد به همین  امروز . حالا داریم نقشه می کشیم چجوری غافلگیرتون بکنیم . و در همون حال هم عکس ازتون بگیریم .نمی دونم موفق می شم یا نه.   بعد از ظهر چون باید شیفت میموندم دوتاتون رو آوردم اداره و ساعت 5:30 با هزار خواهش و التماس (چون دوست داشتین توی اداره بازی کنید ) با آژانس برگشتیم خونه و بابا چون جلسه داشت واز طرفه ...
29 مرداد 1393

پیش دبستانی

پسرکم می خوام برات خاطرات این دوران رو برات بنویسم تا وقتی بزرگ شدی برای بچه خودت بتونی تعریف کنی از اول برات می گم :دلم می خواست پیش دبستانی رو توی مدرسه بگذرونی اما به خاطر مهتا (که قرار بود از 22 ماهگی مهد بره ) و اینکه اونجا تنها نباشه من و بابایی تصمیم گرفتیم که باهم یکجا باشید  اوایل تابستون بود که متوجه شدیم مهد وپیش دبستانی جدیدی نزدیک خونمون (میدان امامت کوچه امام حسن مجتبی مهد و پیش دبستانی نبوغ (عصر کوچولوها)تلفن :) تاسیس شده همگی رفتیم تا از نزدیک اونجا رو ببینیم یه ساختان قدیمی 3 طبقه و چون برخورد مدیر مهد :خانم بهرامی خوب بود تقریبا خوشمون اومد قرار شد بعا ثبت نام کنیم .روز 31 شهریور بهت گفتم بریم تا با محیط آشنا باشی و...
30 ارديبهشت 1393

مهمانی و سفرهاو تفریحات 93

  پنجشنبه 28 فروردین قرار بود بریم عیددیدنی خونه عمومحمد , البته چون بابا سرکار بود و ساعت 8 شب اومد خونه کمی دیروقت شد از طرف دیگه عمو وزن عمو طاهره می خواستند مارو سورپرایز کنند و بعد از عیددیدنی بریم رستوران شاندیز توی پارک وی .چون دیروقت شده بود قرار شد ما بریم دنبال عمه فاطمه و همه با هم مستقیم بریم رستوران. تو ومهتا خیلی توی ماشین اذیتم کردین .تو همش با کفشت (کفش نو) مشکل داشتی و یه ریز بهانه می گرفتی و مهتا هم بیتابی می کرد ولی بقیه شب رو بچه خوب و مودبی بودی شهربازی امیر مهدی در حال موتورسواری                       ...
30 ارديبهشت 1393